دیروز تو ایستگاه مترو نشسته بودم، که یکی از دخترایی که تو مسجد همو میدیدیم، منو دید. دیدم اصن قیافه اش تو همه. یه نگا به من مینداخت یه نگا به کسی که پیشم نشسته بود. بعدم یه نگاه چپ انداخت بهم رفت اونور.

اقا من رفته بودم تو ایستگاه سمت قسمت خانوما، دیدم همه صندلیا پره، غیر از یکی که روی صندلی بغلیش اقاهه مسئول مترو نشسته بود،منم رفتم اونجا نشستم. 

اون دختره رو وقتی اونجوری دیدم، فقط داشتم فکر میکردم که من کنارش نشستم ولی اصن تنمون به هم نخورده که. مگه مهم این نیست؟! 


گفتم بعدا که میرم کلاسای مسجد میپرسم که کنار دست یه مرد بشینی بدون اینکه باهم برخورد کنید، و از رو قصد و غرض و ازین صبتا هم نباشه، حرام است؟ که بعد دیدم مهم نیست که حرام است یا حرام نیست، چون از نظر انها حرام است. پس کلا دیگر پایم را در مسجد نخواهم گذاشت، بلکه بعد ازین همه مدت نام مرا فراموش کرده باشد و نتواند پشت سرم حرف بزند. 


هیچی دیگه، اگه دو روز دیگه بشنوم پشت سرم میگن که منو با دوست پسرم دیدن و ازین صحبتا، نبایست تعجب کنم. مخصوصا یک کلاغ چهل کلاغم که معرف حضورتون هست. 

یکی نبود بگه اخه ابت نبود، نونت نبود، دو دقه سرپا وامیستادی که دو رو دیگه پشت سرت حرف درنیاد. 


+ تو دانشگاه خیلی این اتفاق میفته که بغل دستیت پسر باشه. اوایل یه پسری اگه میومد مینشست بغل دستم کلی تو دلم فحشش میدادم و با خودم میگفتم "این همه جا. واسه چی میای اینجا میشینی؟؟!". حالا خودم میدونستم جا نبوده ها! ولی بعد دو هفته خیلی عادی شد!

امیدوارم پدرجان هیچ گاه پستم را نخواند و الکی برایمان غیرتی نشود.

+ مسئولان مترو از شما خواهشمندم که سمت خانوما نشینید، این همه جا، چرا همش اینور میشینید شماها؟؟ !


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبلاگ دکتر رضا جهانمردی Karen رژیم لاغری کرتين وال Tyrone Jackie میخانۀ متروک دلنوشته های گاه بی گاه من صدای کشمیر پایگاه اطلاع رسانی امام جمعه دیشموک